مهاجرت با کارآفرینی

با انواع استارت آپ آشنا شوید

به بهانهٔ آشنایی با انواع استارتاپ Startup‌ قصد داریم با این عبارت جذاب و پرکاربرد بیشتر آشنا شده و ببینیم مفهومی که تنها چند صباح از ورودش به دایرهٔ لغاتمان گذشته، چه اَشکال مختلفی دارد. و چه حکمتی در کار هست که هر بنی بشری به دنبال راه‌اندازی استارتاپ است و کشورهای توسعه‌یافته و حتی در حال توسعه، چند سالیست که برای ورود به این فضا به تکاپو افتاده‌اند.

استارتاپ چه فرقی با یک کسب و کار ساده دارد؟ آیا می‌توان لفظ استارتاپ را در مورد تمام بیزنس‌های نوظهور بکار برد؟ یا ماهیت کار باید چیزی شبیه به کمپانی‌های بزرگی مثل فیس‌بوک و گوگل و اپل و توییتر و سایر غول‌های فناوری باشد؟ آیا اگر همسایهٔ ما راهکار جدیدی برای فروش نارنگی ایجاد کرد، باز هم صاحب یک استارتاپ است؟ پس با این مطلب همراه باشید تا به اتفاق سر از کار انواع استارت آپها در بیاوریم.

انواع استارت آپ 

ماهیت استارتاپ به هیچ عنوان به یک شاخه و حوزهٔ مشخص محدود نیست و می‌تواند انواع و اقسام کسب و کارها را شامل شود و هیچ شباهت خاصی به کمپانی‌ها و بیزنس‌های برآمده از سیلیکون ولی نداشته باشد. منتها یک سری خصوصیات هستند که انواع استارت آپ را از یک کسب و کار سنتی و مرسوم تفکیک می‌کنند و آنها را در یکی از طبقه‌بندی‌های تعریف‌شده برای انواع استارت آپ قرار می‌دهند.

در واقع هر کسب و کاری که تعدادی از این موارد شامل حالش بود به احتمال زیاد یک استارتاپ است. یک شرکت استارت آپی معمولاً با زیر ۳۰ نفر نیرو (تعداد پرسنل لزوماً عامل تعیین‌کننده‌ نیست) آغاز کرده و مخارجش از طریق فرایندهایی مثل بوت استرپ Bootstrap و حمایت سرمایه‌گذاران خارجی و دریافت وام‌ تأمین شود. چنین شرکتی هنوز به درآمدزایی کامل و بلوغ یک کسب و کار جا افتاده نرسیده، برای خرید و فروش نهایی آماده نبوده و در مسیر پیشرفت در حال تاتی کردن باشد.

اما از نظر ساختاری انواع استارت آپ در صنایع مختلف به پنج گونهٔ مختلف تقسیم می‌شوند که هر کدام از رویکرد متفاوتی پیروی می‌کنند و در نحوهٔ رشد و تغییر سایز کمپانی یا به قولی فرایند Scaling (تغییر مقیاس یا همان رشد بیزنس) با هم فرق دارند.

  • استارت آپ کسب و کارهای کوچک (Small business startups)
  • استارت آپ های خریدنی (Buyable startups)
  • استارت آپ های مقیاس‌پذیر (Scalable startups)
  • استارت آپ کمپانی‌های بزرگ (Offshoot startups یا Big Company startups)
  • استارت آپ های اجتماعی (Social startups)

استارت‌ آپ‌ کسب‌ و کارهای کوچک

این گونه از استارتاپها، شرکت‌های مستقلی هستند که به صورت انفرادی و یا با یک تیم‌ کوچک دو سه نفره (یا بیشتر) کارشان را آغاز می‌کنند و قرار است که در نهایت به یک Small Business سودآور تبدیل شوند. این شرکت‌ها سودای رسیدن به حد و اندازهٔ ابرکمپانی‌ها را ندارند، اما بعید هم نیست که در آینده کسب و کارشان سکه شود و به وسعت و ایجاد شعبه‌های بیشتر رو بیاورند.

تمیز دادن یک استارتاپ و یک کسب و کار کوچک، تا حدی مبهم است و این دو عبارت هر از گاهی به جای هم استفاده می‌شوند و این هیچ ایرادی ندارد. بعضی از استارتاپ‌های کوچک و جمع و جور، با این ذهنیت وارد گود می‌شوند که تا حدی پیشرفت کنند و در رادار سرمایه‌گذاران یا کمپانی‌های بزرگ قرار بگیرند تا بلکه توسط آنها خریداری شده و خودشان را با جیب پرپول بازنشسته کنند.

این قبیل کسب و کارها می‌توانند حالت انفرادی داشته باشند (مثل تدریس آنلاین) و یا مشارکتی کار کنند و کل ماجرا توسط یک تیم جمع و جور هدایت شود (یک فروشگاه آنلاین یا مجلهٔ سرگرمی). اما بسیاری از اسمال بیزنس‌ها، از اینکه در همان فاز استارتاپی بمانند و یک ثبات درآمدی داشته باشند راضی هستند و لزوماً تمایلی به تغییر سایز نشان نمی‌دهند.

چون رشد سریع کمپانی و افزایش دامنهٔ‌ فعالیت و بالا بردن تعداد کارمند و خدم و حشم، در کنار جذابیت‌ها مشکلات خاص خودش را هم دارد. وادی کسب و کار هم درست مثل طبیعت بیرحم است و در طبیعت هیچ شکلی از رشد و پوست‌اندازی، بدون درد و مقادیری دردسر امکان‌پذیر نیست. نشان به آن نشان که کسب و کارهای زیادی در این مرحلهٔ اولیه و در همان اندازه‌ٔ کوچک، موفق بوده و به محض تغییر سایز، دچار مشکلات عدیده‌ای شده و یا به کلی از هم پاشیده‌اند.

بنابراین عجیب نیست که صاحبان کسب و کارهای کوچک، نسبت به رفتن به مرحلهٔ بعدی مقاومت نشان بدهند و دنبال دردسر نباشند. چون پیشرفت کند و با طمأنینه و سر و صدای کم، برخی اوقات بهتر از رشد خیلی سریع و تَرَک برداشتن و ضرر و زیان مالی است.

مثلاً 24Hour Tees نمونه بارز یکی از همین استارتاپ هاست که با همان اندازهٔ کوچک موفقیت بزرگ و قابل توجهی بدست آورده‌ و با وجود پتانسیل بالا، عجله‌ای برای تغییر ندارد. تیم تشکیل‌‌دهندهٔ این بیزنس مثل یک خانوادهٔ کوچک و منسجم هستند و مدل بیزنسشان مقیاس‌پذیری خوبی دارد. یعنی هر زمان که اراده کنند، امکان تغییر سایز و افزایش دامنهٔ کسب و کارشان فراهم است.

این جماعت تی‌شرت طراحی می‌کنند و هیچ محصول به قولی های‌تِک و فناوری عجیبی و غریبی در کارشان نیست. موفقیت آنها اثباتی بر این واقعیت است که برای راه‌اندازی یک استارتاپ آینده‌دار، اجباری به فعالیت در حوزهٔ فناوری و تکنولوژی و هوا کردن سفینه‌ٔ فضایی نیست. بلکه می‌توان با یک ایده‌ٔ بسیار ساده و استفادهٔ ابزاری از امکانات فناوری، بیزنس‌مدل سودآوری خلق کرد و با صرفه‌جویی در هزینه و زمان و بهینه کردن تمام فرایندها،‌ گلیم خود را از آب بیرون کشید.

و دقیقاً فرق 24Hour Tees با سایر کسب‌ و کارهای کوچک و سنتی در همین نکته پنهان است. بیزنس‌های سنتی، در دوران قدیم گیر کرده‌ و هیچ استفاده‌ای از فناوری‌های روز نمی‌برند، در حالی که استارتاپ‌های موفق، حتی اگر ماهیت محصول و خدماتشان سنتی باشد،‌ از تمام ابزارهای اتوماسیون‌ برای کاهش هزینه‌ها و پیشرفت کسب و کار بهره می‌برند و در صفر تا صد راه اندازی استارتاپ همیشه گوشه چشمی هم به فناوری دارند.

استارت آپ های خریدنی

این گونه از انواع استارت آپ، با هدف جذب و ادغام در کمپانی‌های بزرگتر تأسیس می‌شوند و برای تحقق این هدف، سعی می‌کنند پتانسیل چشمگیری از خودشان نشان بدهند و نیازی هم نیست که حتی سودآور باشند. آنها می‌خواهند طرحی نو دراندازند و در رادار سرمایه‌گذاران و بازیگران اصلی صنعت چشمک بزنند.

و چشمک زدن همانا و پیدا شدن سر و کلهٔ غول‌هایی مثل گوگل و فیسبوک و اوبر و آمازون و مایکروسافت و غیره همان. این شرکت‌های بزرگ تا دلتان بخواهد از این نوع استارت آپ ها خریداری و بلعیده‌اند و با این کار، علاوه بر اضافه کردن تکنولوژی و توانمندی استارتاپ مورد نظر به جعبهٔ ابزار خود، از بوجود آمدن یک رقیب بالقوه و خطرناک در آینده جلوگیری کرده‌اند.

در واقع سرمایه‌گذاران کارکشته و شرکت‌های بزرگ همیشه در حال رصد کردن فضای استارتاپی هستند. در عین حال از ریسک بالا و احتمال شکست این تیم‌های کوچک باخبرند. اما تمرکز اصلی آنها روی ظرفیت‌های بالقوه است و اگر چیز چشمگیری ببینند سرعت وارد عمل می‌شوند و فرصت را از چنگ شرکت‌های رقیب در می‌آورند.

به هرحال دنیا را چه دیدید، شاید تک‌شاخ‌ بعدی (استارتاپهای نادری که به موفقیت انفجاری و بسیار بالایی دست پیدا می‌کنند) یک جایی در دل همین تیم‌های کوچک مخفی شده باشد. این مدل از انواع استارت آپ ها معمولاً در حوزهٔ نرم‌افزار و فناوری و تولید اپلیکیشن فعالیت می‌کنند و آمال و آرزویشان در این است که به اندازهٔ کافی موفق شوند و بتوانند در جلسهٔ مذاکره با بزرگان صنعت حسابی طاقچه‌بالا بگذارند و کسب و کار و تیمشان را به بالاترین قیمت ممکن بفروشند.

البته ماجرا در عمل سخت‌تر از این حرف‌هاست و در هر گوشه و کناری از صنعت نرم‌افزار، رقابت شدیدی برقرار است. برای اشاره به دو نمونهٔ موفق از این استارت‌ آپها می‌توان از Salesfordce.com و یا پلتفرم معروف Dropbox نام برد. اگر به آشنایی با نمونه‌های بیشتری تمایل داشتید به مطلب استارتاپ های موفق دنیا مراجعه بفرمایید.

استارت‌ آپ‌ های مقیاس‌پذیر

اجازه بدهید اول منظور از عبارت مقیاس‌پذیر یا Scalable را روشن‌تر کنیم. در ادبیات استارتاپی به شرکت و کسب و کاری مقیاس‌پذیر می‌گوییم که بتواند با به راحی با افزایش تعداد مشتریان یا جذب سرمایه و نیروی بیشتر، بیزنسش را گسترده‌تر و بزرگتر کند و به راحتی تغییر سایز دهد. هرچند این اتفاق بدیهی و مطلوب به نظر می‌رسد اما در واقعیت، چیزی نیست که برای تمام کسب و کارها و بیزنس‌مدل‌ها شدنی و امکانپذیر باشد.

فرقی هم ندارد که یک بیزنس یا استارتاپ نوپا در حیاط‌ پشتی یا انباری خانهٔ پدری ایجاد شده و یا کلی دفتر و دستک و بیست نفر کارمند داشته باشد. خصوصیت مقیاس‌پذیری، یکی از نقاط قوت هر بیزنسی به شمار می‌رود و بسیاری از اپلیکیشن‌هایی که امروز می‌شناسیم و در یک زمان کوتاه سر و صدایی به راه انداخته‌اند، نمونه‌‌ای از استارت‌آپ‌های مقیاس‌پذیر هستند.

روال کار به این ترتیب است که کسب و کار با یک حجم محدودی از خدمات و سفارش‌گیری و تعداد کمی از کارمندان پیش می‌رود و کم‌کم در شبکه‌های مجازی و فضای کسب و کار سری در سرها پیدا می‌کند. در این مرحله از یک پایگاه هوادار یا پایگاه مشتریان ثابت برخوردار شده و با خیالی آسوده به مقیاس یا اندازه یا مرحلهٔ بعدی می‌رود و تغییر سایز می‌دهد.

منتها این تغییر سایز، بدون سرمایه و نیرو و زیرساخت‌های بیشتر امکانپذیر نیست و اینجاست که پای انواع و اقسام سرمایه‌گذاران از Angel Investor یا به اصطلاح سرمایه‌گذاران فرشته تا Venture Capitalists یا سرمایه‌گذاران خطرپذیر یا شرکای تجاری و حتی دوستان و  آشنایان و هواداران و خلاصه تمام نیروهای موجود به وسط آمده و سرمایهٔ لازم برای این دگردیسی فراهم می‌شود.

در ادامه و در صورتی که همه چیز با ریتم مناسبی پیش رفت و کمپانی از فرایند تغییر جان سالم‌ به در برد، امکانش هست که سرمایه‌گذاران بزرگتر و شرکت‌های دانه‌درشت صنعت به سراغشان بروند و کل استارت آپ را با جایش خریداری و بنیانگذارانش را سفید‌بخت کنند. البته تمام تیم‌های استارت آپی به دنبال فروش کسب و کارشان نیستند و برخی از آنها مثل ConvertKit به طور مستمر به رشد و تغییر سایز ادامه داده، مسیر خودشان را می‌روند و عامدانه در وضعیت استارتاپی باقی می‌مانند.

این هم مد نظر داشته باشیم که شرکت‌هایی که از پایگاه هواداران خوبی برخوردارند و با به تصویر کشیدن اهدافشان سر و صدای کافی را به پا کرده‌‌اند، نیازی ندارند دست به دامن سرمایه‌گذاران درشت و میلیاردرها بشوند. بلکه می‌توانند مثل Oculus که نمونهٔ موفقی از این ماجراست، روی وفاداری مشتریان و خریداران بالقوه‌ خود حساب کنند و بدون اینکه هنوز محصولشان را به تولید انبوه رسانده باشند، سرمایهٔ‌ لازم را از هواداران بدست آورند. راستی می‌دانید تفاوت کارآفرینی و استارتاپ چیست؟ و کدام یکی با روحیات شما سازگارتر است؟

استارت آپ کمپانی‌های بزرگ

استارت آپ کمپانی‌های بزرگ یا استارتاپهای زیرمجموعه‌، مدلی از انواع استارت آپ ها هستند که از شرکت‌های بزرگتر منشعب شده و مانند نمونه‌های دیگر از صفر مطلق بوجود نمی‌آیند یا به قولی self-starter و خودآغازگر نیستند. به بیان ساده، یک شرکت مادر به یک زیرمجموعهٔ کوچکتر حیات می‌بخشد و شاخهٔ جدیدی از فعالیت را ایجاد می‌کند. چنین تاکتیکی می‌تواند با اهداف مختلفی صورت بگیرد و بعضی اوقات صرفاً برای از میدان به در کردن رقبا و یا یک حریف تازه‌وارد باشد.

مثلاً فرض کنیم که یکی از شرکت‌های لبنیاتی بزرگ در کشور ما، فقط به این دلیل خط تولید بستنی‌های جدیدش را راه می‌اندازد که روی بازار حریف تأثیر بگذارد و از کورس رقابت و نوآوری عقب نباشد. این شرکت‌های جدید یا همان کسب و کارهای زیرمجموعه، معمولاً آزادی عمل کاملی دارند و می‌توانند آنطور که اقتضای بازار جدید است، آزمون و خطا کنند و در پیشبرد بیزنس از خط مشی کمپانی مادر فاصله بگیرند.

شرکتی مثل Sidewalk Labs  که در ۲۰۱۵ به عنوان یکی از شاخه های شرکت آلفابت Alphabet (کمپانی صاحب Google) تأسیس شده نمونهٔ خوبی از این قبیل استارتاپهاست. هدف ساید واک لبز ارتقای زیرساخت‌های فناوری در شهرها و پایین آوردن هزینهٔ زندگی و سهولت استفاده از تکنولوژی برای مردم است که در نوع خود، هدف بسیار جذاب و آرمانگرایانه‌ای به شمار می‌رود.

استارت آپ های اجتماعی

این مدل از انواع استارت آپها می‌توانند در قالب شرکتهای غیرانتفاعی (non-profit) و خیریه به فعالیت بپردازند و آن تصویر کلیشه‌ای از حریص بودن و هول و ولای استارت‌ آپها برای جذب سرمایه و رشد بیشتر را نقض کنند. این قبیل کسب و کارها در یک کلام برای انجام کار خیر طراحی می‌شوند و محور فعالیتشان را بر کارهای بشردوستانه یا محیط زیستی قرار می‌دهند.

استارتاپ‌های اجتماعی هم مثل سایر انواع استارت آپ، از همان شاکلهٔ سازمانی و مالی برخوردارند با این تفاوت که به جای جذب سرمایه با هدف درآمدزایی و برگشت سرمایه، روی کمک‌های بلاعوض و افراد دست به خیر حساب می‌کنند و از این طریق عملیاتشان را پیش می‌برند. به عنوان نمونه‌های بارز از این مدل استارت آپهای اجتماعی، می‌توان به دو مورد موفق در کشور خودمان اشاره کرده. یکی نذر طبیعت (nazretabiat.ir) و دیگری کارزار (karzar.net) که هردو با هدف ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی و زیست‌محیطی فعالیت کرده و تا به امروز قدم‌های مثبتی در این راستا برداشته‌اند.

یا به عنوان یک مثال خارجی از استارتاپ اجتماعی Code.org نام ببریم که توانسته با جمع‌آوری حدود ۶۰ میلیون دلار از شرکت‌های دانه‌درشتی مثل گوگل و فیس بوک و غیره، فرصت‌ تحصیل و فعالیت در زمینهٔ علوم کامپیوتر را برای طیف بیشتری از دانشجویان نیازمند و مستعد فراهم کند. کانادا هم چند سالیست که به این فضا ورود کرده و اگر مایل بودید به لیست استارتاپ های کانادا مراجعه بفرمایید.

رایج ترین انواع استارت آپ

تا اینجا با انواع استارت آپهای موجود و تفاوت‌های کلی آنها آشنا شدیم. اما اگر دقت کنیم همهٔ‌ آنها در یک مورد همپوشانی دارند و آن عنصر مشترک، مقادیری تجربه و آموزش و دانش، در جهت تولید و ارائه یک خدمت و یا کالای خاص با اتکا به ابزارهای فناوری است. اگر چنین تجربه‌ای در فرد یا تیم مورد نظر وجود داشت و شیوهٔ ارائه محصول هم در حد قابل قبولی جذاب بود، احتمال موفقیت کسب و کار وجود دارد.

فقط فراموش نکنیم که راه اندازی استارتاپ شاید کار سرراستی باشد، اما موفقیت و به بار نشاندنش آنقدرها هم ساده‌ نیست. درصد بزرگی از استارتاپ‌ها با توپ پر و ایده‌های رنگ و وارنگ به میدان می‌آیند، چند صباحی فعالیت می‌کنند و جوانه می‌زنند و از آن طرف مثل برگ خزان می‌ریزند و فراموش می‌شوند. این طبیعت ماجراست و بهرحال هیچ کار مهم و ارزشمندی، بدون آغاز کردن و آزمون و خطا امکانپذیر نبوده و در مسیر موفقیت، هیچوقت تضمینی در کار نیست.

موارد زیر تعدادی از رایج ترین حوزه‌های موجود برای انواع استارت آپ ها هستند و به خاطر گستردگی بالا و عمق بازاری که دارند، گزینه‌های خوبی برای کسب و کارهای نوپا تلقی می‌شوند.

  • بازاریابی و تبلیغات
  • مراقبت های بهداشتی
  • خدمات آی تی
  • خدمات بیمه
  • تحصیلات
  • مشاور املاک
  • محیط زیست و انرژی
  • خرده‌فروشی و تجارت الکترونیک
  • بلاکچین و ارزهای دیجیتال
  • فروش آبونمان و لایسنس نرم افزار (SaaS)

معایب و مزایای انواع استارت آپ 

کار کردن در فضای استارتاپی پیامدهای مختلفی دارد که شاید داشتن مسئولیت بیشتر و فرصت‌های بی‌شمار یادگیری دو مورد از مهمترین آنها باشد. استارتاپ ها نسبت به شرکت‌های بزرگ کارمندان کمتری دارند و فضا برای جولان دادن ایده‌ها و به عهده گرفتن نقش‌های مختلف کاملاً باز و فضا برای یادگیری و کسب تجربه کاملاً ایده‌آل است.

استارت‌ آپ‌ها به نسبت کسب و کارهای جا افتاده طبیعت آرام‌تر و انعطاف‌پذیرتری دارند و فرهنگ تعامل و کار تیمی در محیط کارشان بیشتر به چشم می‌خورد و با یک محیط خط کشی شده و خشک و بیش از حد سلسله‌مراتبی متفاوت است. در استارت‌ آپ‌ها از نوآوری استقبال می‌شود و مدیران و بنیانگذاران، دست کارمندان را در آزمون و خطا و به کار بستن ایده‌های تازه باز می‌گذارند.

اما با تمام این حرف‌ها و با وجود انعطاف و تعامل و محیط مستعد برای خلق و نوآوری، اصل ماجرا سودآوری و کسب درآمد و بدست آوردن دل سرمایه‌گذاران است (غیر از مورد استارتاپ‌های اجتماعی و خیریه). وگرنه هیچ سرمایه‌گذاری بدون دیدن پتانسیل‌ها و نتایج ملموس، سرمایه‌اش را جایی نمی‌خواباند و بدون امید به منفعت مالی، عاشق چشم و ابروی هیچ کارآفرینی نمی‌باشد (غیر از عدهٔ معدودی از سرمایه‌گذاران حامی یا به قولی Angel Investor ها که فقط کافیست از ایده و آرمان استارتاپ خوششان بیاید).

مورد دیگر اینکه برخلاف باور عموم، ساعات کار کردن برای استارتاپ به مراتب از ساعات کارمندی و فعالیت در مشاغل دیگر طولانی‌تر است و انتظار می‌رود تمام نیروها خودشان را وقف موفقیت کسب و کار کنند. این قضیه می‌تواند برای عده‌ای استرس‌زا و ناخوشایند باشد اما جزئی از طبیعت فضای استارتاپی بوده و شاید بیشتر به درد کسانی بخورد که به موفقیت آن ایده و نوآوری دلبستگی و تعصب داشته باشند.

بهرحال آغاز یک مسیر تازه و ورود به یک دنیای جدید، با تمام مشکلات و ریسک‌هایی که دارد، هیجان‌انگیز و ترغیب‌کننده است. و نتیجهٔ کار هرچه که باشد، هیچ چیز جای پختگی و تجربیات بدست آمده را نمی‌گیرد و مجموعه‌ای از همین تجربیات هستند که در نهایت، از یک فرد معمولی، یک کارآفرین خبره و از یک کسب و کار بی‌نام و نشان، یک موفقیت تجاری و یک برند محبوب می‌سازند. اگر نسبت به ویزای استارتاپ کانادا کنجکاو بودید با همکاران ما در موسسه مهاجرتی نیلگام سفر تماس بگیرید.

امکان پرداخت هزینه خدمات با ارز دیجیتال امکان پذیر است. برای اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید.

75237 – 021 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *